یادش بخیر.......:((((

یادش بخیر ، حس شادی خیلی خاص روزهای تعطیل قبل سال تحویل !
.
.
یادش بخیر ، خرید تجهیزات چارشنبه سوری از ۲ماه قبل و قایم کردنشون توی سوراخ سمبه های خونه !
.
.
یادش بخیر ، ذوق و شوق لباس و کفش نو و پروو کردن هر روز اونا جلوی پدر و مادر !
.
.
یادش بخیر ، تنگ ماهی خاک خورده روی طاقچه !
.
.
یادش بخیر ، فرش های آویزون شده از لبه پشت بوم و خونمون که انگار بهش پاتک زدن !
.
.
یادش بخیر ، شیشه و روزنامه و چهارپایه بازی !
.
.
یادش بخیر ، مادرم و پاک کردن تار عنکبوت های کنج سقف !
.
.
یادش بخیر ، پدرم و پاکت های مخصوص آجیل !
.
.
یادش بخیر ، التماس خریدن ماهی سه دم و چهار دم و شمارش هر روز اونا و ترس از اینکه نکنه مرده باشن !
.
.
یادش بخیر ، بوی سقف تازه رنگ خورده آشپزخونه !

.
.
یادش بخیر ، حس هیجان اینکه وقت واسه کارایی که باید انجام بدیم خیلی کمه !
.
.
یادش بخیر ، سبزه های تازه جوونه زده و فکر اینکه کووووو تا این زرد بشه ؟
.
.
یادش بخیر ، قول و قرار با بچه های کلاس واسه مدرسه نرفتن و اون دلهره خاص از اینکه نکنه همه رفته باشن !!!
.
.
یادش بخیر ، بوی خوب پیک شادی که دست نخورده تا سیزده بدر توی کیفمون میموند !
.
.
یادش بخیر ، لگن ماهی قرمز توی یخچال !
.
.
یادش بخیر ، شروع عید و دعا واسه اینکه دیرتر تموم بشه !
.
.
یادش بخیر ، چرتکه انداختن عیدی هایی که قراره از فک و فامیل بگیریم !
.
.
یادش بخیر ، عشق و حال تعطیلات از یه طرف و ترس و اضطراب مدرسه از یه طرف !
.
.
یادش بخیر ، پیکان و سفر عید و باربند طناب پیچ شده ماشین !
.
.
یادش بخیر ، سرمای خاص صبح های بهار و صدای گنجشک و جوونه های کوچیک درخت خرمالو !
.
.
یادش بخیر ، اشباع شدن از خوراکی های عید و زده شدن از هرچی آجیل و شیرینیه !
.
.
یادش بخیر ، شروع شمارش معکوس برای روزهای باقی مونده از عید !
.
.
یادش بخیر ، سیزده بدر : آتیش بازی و غذای روی پیک نیک و نوشابه شیشه ای و تاب بازی و لحظه تلخ تموم شدنش و برگشتن به خونه با کلی خستگی و ناامیدی !
.
.
یادش بخیر ، غم عجیب عصر سیزده بدر و تنها فکرمون : پیک شادیمو حل نکردم !
.
.
یادش بخیر ، عصر سیزده بدر و آرزوی اینکه ای کاش امروز ۲۹اسفند بود ولی … یه بغض تلخ !
.
.
یادش بخیر ، کوچه خلوت و سبزه پلاسیده شده توی جوب !
.
.
یادش بخیر ، صبح ۱۴فروردین و دلدرد گرفتن الکی واسه نرفتن به مدرسه !

دل تکونی!!!

دل تکونی از خونه تکونی واجب ترِ

دلتو بتکون

از حرفا

بغضا

آدما

دلتو بتکون از هرچی که تو این یک سال یادش دلتو به درد آورد

از خاطره هایی که گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود

از آدمایی که می گفتن برایِ تو خوشی نیستن..

خوب نیستن

اما بعد دیدی برایِ دیگرون بودن

از رفیقایِ نارفیق

از نفهمیدنِ اونایی که همیشه فهمیدیشون

دلتو بتکون

از کوتاهی هایِ خودت

اگه یادت رفته به کسی بگی ببین ! من دوست دارم

بهش بگو اگه با یه ببخشید! من هم مقصر بودم ..

یکی رو آروم می کنی آرومش کن

اگه فکر می کنی کسی بوده که شونه هاتو واسه گریه هاش می خواسته شونش باش

دلتو بتکون..

یه نفسِ عمیق بکش

سلام بده به بهار

به اتفاقایِ خوب

به خودت قول بده

تو سالِ جدید بیشتر دوست داشته باشی

بیشتر باشی

بیشتر بخندی

بیشتر خودتو تو آینه نگاه کنی

و لبخند بزنی و بگی : عزیزم! تو فوق العاده ی !

بیا و قول بده

تو این سالِ جدید اگه کسیو دوست داشتی

رک و راست و پوست کنده

بدونِ غرور

بهش بگی و بدونی

دلِ خیلیا بخاطرِ همین نگفتنا تنهاس

 

"برای داداشم"

تاسوعای حسینی تسلیت باد





ایمان ووفا سایه ی بالای تو بود ایثار علی (ع)نقش به سیمای تو بود
گر لب نزدی به اب دریا عباس(ع) دریای ادب میان لبهای تو بود

خداجونم...

به خدا گفتم بقیه چرا انقد بی معرفتن؟؟

 

 

گفت: تو با معرفتی؟؟؟

 

گفت:حالا که از همه خسته شدی یاد من افتادی؟

 

گفت:چون منو فراموش کردی از بقیه شاکی و خسته ای.

 

گفت:قلبی که من توش باشم فقط پیش من میشکنه نه بنده هام..

:D

کار سختی بود ولی بالاخره خوابش کردم :D

:|

 

 

شراره با چشماش همرو ديوونه کرده
مامانش موهاشو عروسکي شونه کرده...

دوست شیرین ... :

من و دوستام وقتی واسه تفریح میریم بیرون !!!

 

البته اونایی که تو ایستگاه اتوبوس نشستن ماییم O_o

 

شیطان میگه...

- مسلمانی که صدای اذان را میشنود ونمازرا ادا نمیکند ****پدر من است

2- مسلمانی که اضافه خرج میکند****برادر من است

3-مسلمانی که از امام بیشتر رکوع میرود**** پسر من است

4-خانم مسلمانی که با آمدن مهمان اعصاب خرابی میکند ****مادر من است

5 -خانم مسلمانی که بدون حجاب است ****خانم من است

6 -مسلمانی که بدون گفتن بسم الله شروع به خوردن غذا میکند****اولاد من است

7-مسلمانی که این حرفها را به دیگران برساند****دشمن من است

8- مسلمانی که خاموش بنشیند وبه کسی چیزی نگوید ****دوست من است

تقوا یعنی....

تقوا یعنی اینکه

اگر یک هفته مخفیانه از همه کارهای ما فیلم گرفتند

و گفتند اعمال هفته گذشته ات در تلویزیون پخش شده، ناراحت نشویم...

آیت ا... مجتهدی

من دیگه حرفی ندارم...!!!


مردباید


مردبایدازبیرون که اومد 1نعره بزنه که چهارستون خونه بلرزه وباابروهای درهم کشیده

1مشت بکوبه به دیواروبگه:عیال! مگه نگفتم ظرفاروخودم میشورم

من رفتنی ام


اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه
 
گفت :حاج آقا يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه
 
گفتم :چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم
 
گفت: من رفتني ام!
گفتم: يعني چي؟
گفت: دارم ميميرم
 
گفتم: دکتر ديگه اي رفتی، خارج از کشور؟
 
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.
 
گفتم: خدا کريمه، انشاله که بهت سلامتي ميده
 
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟
 
فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه گل ماليد سرش
 
گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟

 
گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم از خونه بيرون نميومدم
 
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
 
تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم
 
خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم
 
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار اين حال منو کسي نداشت
 
خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد
 
با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
 
آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی
 
سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم
 
بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم
 
ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم
 
گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و بدون اينکه حساب کتاب کنم کمک ميکردم
 
مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم
 
الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم
 
حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟

 
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزيزه
 
آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟

 
گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!

 
يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟
 
گفت: بيمار نيستم!

گفتم: پس چي؟
 
گفت: فهميدم مردنيم، رفتم دکتر گفتم: ميتونيد کاري کنيد که نميرم گفتن:نه گفتم: خارج چي؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجي
 
مارفتني هستيم وقتش فرقي داره مگه؟

باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد

 
((((((برای آنان که یادشون رفته من رفتنی ام ...
حرص می زنند و دیگران را می آزارند ... دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب...)))))

حلال زاده

کل خونوادمون نشسته بودن، داییم بهم گفت: تو خیلی دلقکی، باید بجای میمون تو رو میفرستادن فضا! 
منم یه کم اندیشه کردم و گفتم: حلال زاده به داییش می ره!
یه سکوت خاصی همه جارو گرفت اون لحظه
بعدش هم دیه همه کپ کردن
بعدشم داییم میخواست جواب بده من تو افق فرار کردم

کیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟


یادتونه ﺳﺮﺟﻠﺴﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ وقتی ﻣﻌﻠم ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭمون ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪ
 
ﺩستمون ﺭﻭ ﻣﯿﺬﺍشتیم ﺭﻭ ﺟﻮﺍﺑﺎﯾﯽ ﮐﻪ ننوشتیم
 
ﺗﺎ ﻣﻌﻠﻢ نفهمه!!!
 
   کیا همینطور بودن؟!!
 
خودم
خیلی زیااااااااااااد

واااااااااااااااااااای


دوستان باحال...





راننده تاکسی....


ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯿﻪ ﻣﯿﮕﻢ: ﻫﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟

ﻣﯿﮕﻪ : ﭼﺸﻪ؟ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩﻩ ؟

ﻣﻠﺖ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﻧﺎ... :)

جنتی


تو یه هفته بمیر اگه بد بود برگرد

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عزرائیل در حال گول زدن جنتی!

...


چه خبره؟


 
 چه خبرته؟؟؟
نترکی